نقد روششناختی الگوهای توسعه
چکیده
در پرتو آرمانهای اصیل انقلاب و همچنین امیدهای نهفته در سند چشم انداز جمهوری اسلامی ایران طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را میتوان به مثابه سنگ زیرین هر تلاش عالمانه جهت رشد و تعالی همه جانبهی کشور تلقی نمود. با این حال، با توجه به نفوذ آموزههای اومانیستی در قالب نظریهها و الگوهای مفهومی و عملیاتی حاکم بر عملیات علمی توسعه که عمدتاً از طریق ترجمهی یکسویه در بیشتر مراکز و نهادهای آموزشی و پژوهشی کشور رواج یافته است، دستیابی به الگوی اسلامی ایرانی میسر نخواهد بود، مگر آنکه طراحان، تصمیمسازان و تصمیم گیران فعال در عرصهی نظام سازی اسلامی در قلمروهای مختلف اجتماعی از کاستیها و نقاط افتراق الگوهای توسعهی رایج غرب در چارچوب جهانبینی و متاپارادایم حاکم بر آن آگاهی کامل داشته باشند.از آنجا که مؤلف این مقاله باور دارد، هر الگوی توسعه مبتنی بر روششناختی و مفروضات هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، ارزششناختی و غایبشناختی جهانبینی و متاپارادایم خاصی طراحی و تدوین میشود، لذا مقالهی خود را در محورهای ذیل ارائه مینماید:
الف. بایستگی طراحی الگوی پیشرفت براساس متاپارادایمها (جهانبینیها)؛
ب. اقسام متاپارادایمها (فلسفی، دینی، علمی، مکانیکی و ارگانیکی)؛
ج. نقد مفاهیم و عناصر کلیدی الگوهای پیشرفت در متاپارادایم مکانیکی؛
د. نقد مفاهیم و عناصر کلیدی الگوهای پیشرفت در متاپارادایم ارگانیکی؛
ج. عناصر متدولوژیک الگوی پیشرفت در جهانبینی اسلامی.
مقدمه
موضوع پیشرفت یکی از کهنترین دغدغههای اندیشهی بشری در طول تاریخ بوده است که البته بیشترین تأثیر و نفوذ را در سبک زندگی و نحوهی ساخت نظامهای اجتماعی داشته است و در واقع این شاخصها و معیارهای پیشرفت است که در هر برهه از تاریخ، اندیشه و تمدن انسان متغیر و متفاوت معرفی شدهاند. با این حال در بررسی اولیه به آسانی مشخص میگردد که برداشت انسان از مفهوم پیشرفت، از همان ابتدای تاریخ ناشی از زاویهی دید و مفروضات ارزشی و شناختی جهانبینی وی بوده است. در همین راستا بررسیهای علمی نشان داده است نوع جهانبینیهای مسلط در دوران مختلف تاریخ بشری فلسفی، دینی، عرفانی، علمی و یا اسطورهای بوده که البته همهی این پنج جهان بینی در تقسیم بندی دیگر میتوانند ارگانیگ و یا مکانیک باشند. به عبارتی یک جهان بینی علمی و یا فلسفی بسته به نوع مفروضات اولیه میتواند یک جهان بینی مکانیک یا ارگانیک باشد. جالب است بدانیم تدوین و طراحی الگوهای پیشرفت یا براساس مفروضات ارگانیک و یا مفروضات مکانیک صورت میپذیرد و لذا نقد متدولوژیک الگوهای پیشرفت از همین زاویه صورت میپذیرد. از اینرو شاید اولین گام در مسیر طراحی الگوی پیشرفت اسلامی- ایرانی نقد و بررسی خاستگاه، مفروضات شناختی و ارزشی، چارچوب تئوریک، شاخصها و عناصر کلیدی الگوهای رایج پیشرفت باشد تا در گام بعد بتوان با بررسی الگوی اسلامی ایرانی از افتراقات، اشتراکات و یا حتی خطوط التقاط و انحراف آن در مقایسه با الگوهای مبتنی بر جهان بینیهای رقیب مطلع گشت.علاوه بر این، تحلیل و بررسی عمیق الگوهای پیشرفت نشان میدهد مفاهیمی همچون رقابت، همکاری، آزمایش، اختیار، تسلط، تعالی، تکلیف، آزادی، منفعت و از همه مهمتر مفهوم خدا و نحوهی برداشت انسان از این مفهوم، خمیرمایه و جوهر اصلی شکل دهندهی نظامهای اجتماعی خاصه الگوهای پیشرفت در طول تاریخ و حیات بشری تلقی میگردند. از این رو هرچند براساس پیچیدگی موضوع ضروری است مباحث متنوعی در این مقاله مطرح گردد، ولی در نهایت براساس دیدگاه صاحب نظران برجستهی جهان اثبات میگردد. عامل اصلی اختلاف نظر در تلقی نظریه پردازان و طراحان الگوها از مفهوم پیشرفت ریشه در خداشناسی آنان دارد و در هر برهه از تاریخ، شناخت انسان از خدا و گرایشهای الهی وی پررنگتر بوده است، پیشرفت و تعالی انسان و جامعه نیز واقعیتر، جامعتر و البته هماهنگ با نظام آفرینش بوده است؛ لذا در این مقاله ابتدا مبانی نظری جهان بینیهای ارگانیک و مکانیک نقد و بررسی میشود و سپس در چارچوب مباحث مطرح شده ویژگیهای الگوی شناختی، پیشرفت اسلامی ایرانی ارائه میگردد.
پیشینهی نظری تدوین الگوهای پیشرفت در چارچوب جهان بینی
مطالعهی تاریخ مفهومی واژهی «پیشرفت» در کشورهای جهان نشان میدهد که این واژه همچون بسیاری از واژههای دیگر از جمله: جامعهی مدنی، توسعهی فرهنگی، روابط بین الملل، هویت ملی و دیگر واژگان در مقطعی، صاحب نظران، برنامه ریزان و کارگزاران جوامع و نظامهای سیاسی اجتماعی کشورهای مختلف را با سردرگمیها، ابهامات و عمدتاً انحرافهای استراتژیک نسبت به رسالتهای اولیهی خود رو به رو کرده است.نتایج مطالعات بینالمللی در این زمینه دلالت بر این واقعیت دارد که به طور کلی این مفاهیم در «سطح» و نه در «عمق» مورد بررسی قرار گرفتهاند. بدون آنکه بخواهیم به درجهی پیچیدگی این موضوع و امکان انحرافهای ویرانگر آن اشاره کنیم، تنها به دستاوردهای گروه میان رشتهای و فرارشتهای (2) لئو آپوستل،(3) که دقیقاً دغدغهی پژوهشی ما بود اشاره میکنیم تا بدین وسیله اهمیت موضوع در این قلمرو و نیز جایگاه بحث مشخص گردد.
لئو آپوستل، فیلسوف بلژیکی، تمام عمر پژوهشی خود را صرف مطالعاتی با محوریت جهانبینی (4) نمود و سالهاست مرکزی تحت عنوان «مرکز لئوآپوستل» در بلژیک تأسیس شده که به نوعی ادامه دهندهی مطالعات ارزشمند لئو و گروه پژوهشی وی است. سؤال اصلی وی این بود که چگونه میتوان در جهان حاضر با وجود تکثر عقیدتی و وجود جهانبینیهای مختلف یک جهان بینی یکپارچه را طراحی و عملیاتی نمود که بتواند در عرصهی برنامهریزی و قلمروهای اجتماعی به رقم وجود اختلاف نظر نزد صاحب نظران به یک اجماع با قابلیت گسترش جهانی در ارتباط با مفهوم پیشرفت و توسعه دست یافت. مرکز لئوآپوستل (CLEA) پس از درگذشت این فیلسوف برای ادامهی راه وی در سال 1995 به عنوان یک بخشی پژوهشی فرارشتهای در دانشگاه بروکسل (VUB) تأسیس گشت. شورای علمی این بخش که محور جهانبینی را مورد مطالعه قرار میدهند، متشکل از اعضای هیئت علمی دانشگاه دیگری است هر کدام در حوزهای خاص تخصص دارند. این مرکز در پی پر نمودن خلاً موجود بین دستاوردهای علوم طبیعی، اجتماعی و مطالعات فرهنگی و علوم انسانی است و ویژگی کاملاً فرارشتهای دارد. (Aerts and et al, 2005)
فعالیتهای این مرکز دارای سه ویژگی منحصر بهفرد است:
- بین رشتهای؛
- شناخت جهان بینیها و یکپارچه سازی جهان بینیهای پراکنده؛
- گسترش شناخت علمی در پرتو جهان بینی علمی با لحاظ هویتها و فرهنگهای متکثر.
یافتهها و تجارب پژوهشگران اروپا و آمریکا در ارتباط با جایگاه جهان بینی به عنوان منبع الهام بخش دیگر مفاهیم بنیادی و کاربردی در عرصهی علوم انسانی، طبیعی و علوم اجتماعی سال 1930 با تأسیس دانشگاههای خاص جهان بینی وارد مرحله دیگری گشت و عملاً غرب از اواسط دههی 1930 در مسیر طراحی مدلهای فراگیر و مرتبط با جهان بینی مطلوب، مفهومی جدید را تحت عنوان «یکپارچه سازی جهان بینیهای متکثر» وارد عرصهی برنامههای نوسعه و پیشرفت نمود. رسالهی «از جهان بینیهای پراکنده تا جهان بینی یکپارچه» (5) اوج این نگاه ریشهگرا در عرصهی توسعه و پیشرفت و برنامه ریزی تلقی میگردد. الیزابت ساتوریس فیلسوف و همچنین دانشمند بومشناس آمریکا، دیگر محقق برجسته در عرصهی نقد و بررسی الگوهای پیشرفت و نظامهای اجتماعی است که در چارچوب جهان بینی مسلط اقدام به نقد بنیادی نظامهای لیبرالیستی و سوسیالیستی نموده است.
ضرورت طراحی الگوی پیشرفت مبتنی بر جهان بینی
هرچند سند چشمانداز جمهوری اسلامی ایران افقی روشن را برای جامعهی ایرانی به تصویر میکشد که در خور تواناییهای بالقوه و شأن هویتی آن میباشد؛ ولی در نگاهی علمی این مهم میسر نخواهد شد مگر در پرتو الگوهای کارآمد، اثر بخش و هدایت کنندهای که ناظر بر هویت و فرهنگ ایرانِ اسلامی باشد.با این حال مطالعه و ارزیابی دقیق متدولوژی و نتایج برنامههای توسعه و پیشرفت کشور و نیز تحلیل دستاوردهای برنامههای توسعهی دیگر کشورها در سطح منطقهای و حتی جهانی در برگیرندهی نکات مثبت و منفی متعددی است که جهت تحقق فرهنگ و هویت اسلام و انقلاب، لازم است به طور دقیق بررسی گردند تا سرنوشت سند چشم انداز که امیدبخش آیندهی روشن ایران و الهام بخش جهان اسلام است، به واسطهی الگوهای التقاطی و غیراسلامی دستخوش تجربهای مشابه نگردد.
بنابراین برای طراحی الگوی پیشرفت، لازم است واقعنگری و آرمانگرایی را توأمان در نظر گرفت تا از یک سو واقعیات جهان همچون تمایز بین جهانی سازی به مفهوم هژمونی آمریکایی و جهانی شدن به عنوان یک ضرورت تاریخی درک گردد و از دیگر سو آرمانهای انقلاب اسلامی همچون اقامهی قسط و توسعهی آزادیهای مشروع تضمین گردد و موج بیداری اسلامی در چارچوب الگوی پیشرفت کشور صرفاً به عنوان یک ابزار سیاسی تبلیغاتی نگریسته نشود. علاوه بر این، الگوی پیشرفت باید ناظر بر توسعهی فراگیر مادی معنوی جامعه در کلیهی قلمروها باشد؛ به گونهای که پیشرفت سیاسی، اقتصادی، آموزشی، فناوری، حقوقی و دیگر قلمروها و نهادهای مهم جامعه را به صورت همگون، پیوسته و پایدار تضمین نماید. به عبارتی الگوی پیشرفت سنگ زیرین دیگر ارکان سند چشم انداز محسوب میگردد و در پرتو آن امکان جهت دهی کلیه فعالیتها، استراتژیها، و خط مشیها در کلیهی قلمروهای اجتماعی به دور از تهدیدهای همچون سیاستزدگی و اعمال گرایش حزبی فراهم میگردد و امکان بسیج منافع و نظارت اثربخش بر روند اجرای اهداف سند چشم انداز بدون اتکا به اشخاص و یا گروههای خاص سیاسی به صورت فراجناحی و فراگیر مهیا میگردد. لذا مهمترین نکته این مسیر طراحی الگوی پیشرفت آن است که بپذیریم هر الگوی پیشرفت را باید در چارچوب مفروضات کلان یک متاپارادایم طراحی نمود و این گونه نیست که مفهوم پیشرفت یک مفهوم خنثا و یا مورد اجماع اصحاب اندیشه باشد؛ از این رو در مسیر نقد و بررسی الگوهای پیشرفت مهمترین پرسش آن است که یک الگوی پیشرفت ممکن است از چه متاپارادایم یا جهانبینیهایی تأسی پذیرد؟
الگوی پیشرفت و اقسام متاپارادایمها
شاید برخی تصور کنند مفهوم پیشرفت، توسعه، شکوفایی و یا رشد و بالندگی در طول تاریخ از سوی انسانها به مفهوم یکسان معنا شدهاند و یا آنکه جوامع مختلف انسانی از یک دریچه به آن مفاهیم نگاه میکردند. با این حال، بررسی و مطالعهی دقیق سیر مفهومی این واژگان نزد جوامع مختلف اسلامی نشان از واقعیت دیگری دارد: نخست آنکه واژگان، هر کدام دارای معنا و مفهوم خاص خود میباشد و نمیتوان همهی آنها را به مفهوم پیشرفت آورد و دوم آنکه در دورههای مختلف تاریخ شناخت یا اساساً اعتقادی به مفهومی همچون «پیشرفت» وجود نداشته است و یا آنکه به طور کلی انسان توسعه یافته و پیشرفته از دریچهای دیگر و با شاخصهای متفاوتی قابل توصیف بود. شاید اگر بخواهیم در چارچوب شناخت معاصر از واژگان فنی برای این دریچهها و پنجرههای کلان شناختی که انسانها در طول تاریخ تجربه کردهاند و به صورت کم و بیش در کل تاریخ توسعه یافتگی انسان باز بوده اند، استفاده کنیم، واژگانی همچون متاپارادایمها، جهانبینیها، پارادایمها و یا فلسفهی حاکم بر فکر و فعل انسان در هر دوره مناسبترین گزینهها باشند. طبقه بندی کلان متاپارادایم ها به دو صورت ممکنپذیر است و در هر کدام از این طبقه بندیها مفهوم توسعه یافتگی در برگیرندهی عناصر، مؤلفهها و شاخصهای خاص آن طبقهی کلان میباشد: در طبقه بندی نوع اول، متاپارادایمها به پنج طابقهی عمدهی اسطورهای، فلسفی، عرفانی، علمی و دینی قابل تقسیم میباشد و البته انسان و جامعهی توسعه یافته و یقیناً متدولوژیهای پیشرفت از دریچهی هرکدام از جهان بینیهای فوق دارای مختصات شناختی و عملیاتی خاص خود است. علاوه بر این، در تقسیم بندی کلان دیگر متاپارادایمها به دو طیف مکانیکی و ارگانیکی قابل تقسیم میباشد. شکل (1) بنیانگر این دو نوع طبقه بندی است. در همین راستا بررسی متدولوژی «پیشرفت» نشان میدهد که گزینش نوع جهان بینی در بدو طراحی الگو ریشهی اصلی کلیهی افتراقات بعدی هم در عرصههای نظری و علمی است.مطالعهی تاریخی و نیز مطالعات تطبیقی بیانگر این دو واقعیت است که هر کدام از متاپارادایمها در برگیرندهی بایستگیهای متدولوژیک خاص خود میباشد. زمانی که جهان بینی فلسفی به عنوان دریچهی مسلط شناخت در برخی از جوامع انسانی علی الخصوص در غرب حاکم بود و یا زمانی که متاپارادایم مکانیکی خاصه نوع فلسفی آن بر محافل شناختی جامعهی انسانی حاکم بود، اختراع، بدعت و نوآوری و هر نوع مهندسی خاص مهندس اعظم یعنی خدای متعال بود که جهان را مهندسی کرده و آن را خلق نموده است. در چنین نگاهی، هر نوع بدعت فنی و کپی برداری از پلانهای مهندسی اعظم نشان از کوته فکری صاحب طرح مینمود. بررسی تجارب تالس، فیثاغورث و دیگر فیلسوفان باستان، نشان از این واقعیت دارد. با این حال موج مکانیکی با دکارت وارد عصر دیگری گشت؛ چرا که دکارت گفت جهان سیستمی خودگردان نیست و آفرینندهای دارد و آن را به ساعت آویزان برج کلیسا تشبیه کرد. در جهان بینی مکانیکی، جهان دارای مکانیسمهای خاص است و افراد برحسب تبعیت از خداوند دست به طراحیهای مکانیکی زدند و طرح اختراع پرندهها و وسایل حمل و نقل مکانیکی آغاز گشت. در این جهان بینی خود و خدا را از طبیعت جدا میدانست و تسلط بر طبیعت را از مهمترین بایستگیهای توسعه بر میشمرد. اینکه چطور در موج سوم جهان بینی مکانیکی و در واکنش به نظریهی داروین نحلههای سوسیالیستی و لیبرالیستی مطرح میشوند و تعریفی خاص از رقابت را ارائه میدهند، خود داستان مفصل دیگری است. از دیگر سو، به موازات جهان بینی مکانیکی با متاپارادایم ارگانیکی روبهرو میشویم که انسان را بخشی از طبیعت میداند. در این نگاه هر کل به منزلهی جزئی است که در درون کل دیگر قرار دارد. برای مثال یک محله در دل شهر است و شهر درون یک ایالت و ایالات جزئی از یک کشور و کشور جزئی از قاره و این روند و چرخه تا کهکشانها و... ادامه مییابد. در متدولوژی جهانبینی ارگانیکی بایستگیهایی همچون محیط زیست و مراقبت انسان از طبیعت و توسعهی شبکههای اطلاعاتی در اولویت قرار میگیرد.
مفهوم پیشرفت در جهان بینیهای ارگانیک و مکانیک
عناصر و مؤلفههای کلیدی الگوهای پیشرفت در چارچوب هر کدام از جهان بینیها دارای مفروضات کلان خاص خود، میباشند. در همین راستا هر کدام از الگوهای پیشرفت مستخرج از این جهان بینیها در برگیرندهی ویژگیهای منحصر به فرد خود است که در ذیل به آن اشاره میشود:عناصر روش شناختی الگوی پیشرفت در جهان بینی ارگانیک
فرضیهی پیشرفت که اکنون دیگر در سطح نظریهی پیشرفت در جوامع آکادمیک جهان مطرح است، یکی از جذابترین و عمیقترین مباحث مرتبط با خداشناسی، انسانها و چگونگی تأثیر آن بر روش زندگی فردی و اجتماعی آنان را در چارچوب مباحث علمی مطرح مینماید. تأثیر جهان بینی یک فرد یا یک جامعه، علی الخصوص بخش مرتبط با خداشناسی آن جهان بینی بر قلمروهای عملی، نظری، فردی و اجتماعی انسانها در آثار مختلفی و از سوی صاحب نظران برجسته در قالب الگوها و نظریههای پیشرفت مطرح گردیده است، لیکن هر کدام از آنها صرفاً از نگاه خاص حوزهی فکری خود و با رویکردی تقلیلگرایانه به این مهم پرداختهاند و اساساً به همین دلیل واقعیتهای کثیرالاضلاع موجود را تا سطح رشتهی تحصیلی و یا دغدغهی پژوهشی خود تقلیل دادهاند. در همین راستا برخی از منتقدان الگوهای رایج پیشرفت اقدام به نقد روش شناختی الگوهای موجود براساس تهدیدها و ضعفهای جهان بینی حاکم بر آنان نمودهاند، برای مثال ساتوریس تحت تأثیر فرضیهی گایای جیمز لاولاک اقدام به تدوین نظریهی پیشرفت نمود. وی یکی از مشکلات شناختی انسانها را در ترسیم و تبیین واقعیات جهان، ناشی از نگاه تک بُعدی آنها میداند. در این نظریه وی به عنوان پژوهشگری که سالها مطالعات عمیق فلسفی داشته است و نیز به عنوان دانشمند زیست شناسی که در مطرحترین دانشگاههای جهان در حال تدریس بوم شناسی است و همچنین به عنوان محققی که تجارب متعددی در مطالعات اجتماعی و تجربی داشته است، گامی مهم جهت اتحاد فیزیک، شیمی، فلسفه، جامعه شناسی و به قول خودش دین و علم برداشته است. این طیف از نظریه پردازان بر این باورند مادامی که انسانها با توجه به متغیرهایی همچون: علم، فلسفه و دین و در یک نگاه تحویل گرایانه اقدام به شکل دهی و توسعهی جهان بینیهای خود نمایند، نمیتوان امید به کمال و سعادت انسان، پیکرهی انسانیت و کل موجودات زمین داشت.ایشان تأکید مینمایند: زمین یا معادل یونانی آن «گایا» زنده است و نمیتوان موجودات درون آن را به زنده و غیر زنده تقسیم نمود. در گام بعدی وی این نگاه را به کل جهان تعمیم میدهد و بر آن است تا صحت این موضوع را از کوچکترین و قدیمیترین موجودات زمین همچون باکتریها تا بزرگترین موجودات شناخته شده هستی همچون ابرکهکشانها مورد بررسی قرار دهد. لذا پس از اثبات زنده بودن کلیهی اجزا و کل هستی به سراغ پیکرهی انسانی میآید و انتظار دارد نظامهای اجتماعی جوامع مختلف بر طبق اصول حاکم بر دیگر بخشهای طبیعی زمین و جهان طراحی و عملیاتی گردند. از این حیث در نگاه این نظریه پردازان اصول گرایی انسانها اصلی اجتناب ناپذیر در مسیر پیشرفت و سعادت آنها به حساب میآید. به همین دلیل ابتدا اقدام به ارائهی تجارب و اصول حاکم بر روابط میان موجودات هستی مینمایند و سپس بر مبنای آنها اقدام به نقد اساسی دو نظام اجتماعی مسلط دو قرن اخیر یعنی کاپیتالیسم و سوسیالیسم که ناشی از تفکر تکامل داروینی است، میکنند.
ایشان تمام موجودات هستی و زمین را موجودی بسیار هوشمند تلقی میکند. هر موجود هوشمند در این نگاه یک هُلن (مجموعهی کوچک) است که در دل یک هلارشی (یک مجموعهی بزرگتر) قرار دارد. برای مثال میتوان به توالی هُلنها و هلارشیهای ذیل اشاره کرد. سلولها- بافتها- اعضای بدن- انسان- روستا- زمین- منظومهی شمسی- کهکشان راه شیری- ابرکهکشان- ...؛ در این نگاه هر کدام از وجودهای فوق برای خود هُلن است و برای وجود قبلی یک هلارشی به حساب میآید. به نظر این متفکران هر کدام از این مجموعهها در چارچوب خود دارای سازماندهی، استقلال و تضاد میباشند ولی مادامی که در هماهنگی و مصالحه با تک تک اجزای مجموعهی خود که در دل آن قرار دارند باشند، میتوانند به سمت رشد و تکامل حرکت کنند. در ادامه ایشان کل این مجموعه را موجودی خلاق، باشعور، هوشمند و آگاه میدانند و از واژهی شعور کیهانی برای کلیت این مجموعهها و اجزا استفاده میکنند و آن را معادل واژهی خدا در جهان بینیهای دینی میشمرند. به نظر این متخصصان، فرق اساسی انسان با دیگر موجودات جهان در آن است که انسان از آزادی و اختیاری برخوردار است که میتواند براساس آن عملی را انجام دهد یا از انجام آن اجتناب ورزد. دیگر موجودات جهان دارای طرح و برنامه قبلی میباشند و میتوان آنها را به عنوان موجوداتی تلقی کرد که از قبل همانند رایانه به آنها برنامههایی داده شده است و صرفاً قادرند در چارچوب آن برنامهها عمل نمایند و نقشهی ژنتیکی موجودات میتواند گواه این ادعا باشد. انسانها به واسطهی آزادی و قوهی اختیار خود اقدام به طراحی نظامهای مختلف اجتماعی نمودهاند، ولی از آنجا که این نظامها قادر به درک اصولگرایی حاکم بر روابط جهان نبودهاند و نتوانستهاند خود را منطبق با آن اصول نمایند، دچار بحران عمیقی گشتهاند. ایشان با پیگیری روند پیشرفت فرهنگ و تمدن انسانی از مرحلهی فعلی جهان، با عنوان مرحلهی بحران و از وضعیت فعلی پیشرفت انسان، تحت عنوان وضعیت بحران بلوغ نام میبرد. آنها بر این باورند که بشریت از نظر سیاسی، اقتصادی، معنوی، اکولوژیکی و در تمام جنبههای زندگی دچار بحران شده است. از این رو برای گذر از بحران و نیل به سعادت باید از تجارب گرانبهای طبیعت عبرت گیرد و آن را سرلوحهی برنامه ریزیهای اجتماعی خود قرار دهد. در مرحلهای از تکامل سیارهی زمین، باکتریها به این نتیجه رسیدند که روحیهی سلطه طلبی و رقابت برای تسلط بیشتر نمیتواند در بلندمدت آنان را به سر منزل مقصود رساند و چه بسا در معرض انقراض و نابودی قرار گیرند. به همین دلیل همکاری و فداکاری را هوشمندانه به کار بستند و با اتحاد با آنزیمها مسیری منطبق بر اصول طبیعی را پیش گرفتند. انسان نیز باید در اکوسیستم موجود از موجودی مخرب و سلطه گر خارج گردد و مصالحه، گفت و گو و همکاری را نه تنها در جامعهی انسانی بلکه در دایرهی زمین، منظومهی شمسی و در کل پیکرهی واحد هستی سرلوحهی عمل و برنامه ریزی خود قرار دهد. نظام سرمایه داری موجود با تخریب جنگلها، توسعهی کشاورزی تک محصولی، تولید سلاحهای کشتار جمعی و دامن زدن به آلودگیهای شیمیایی و هستهای از یک طرف اقدام به تخریب طبیعت زنده نموده است و از دیگر سو آرامش سطحی، زودگذر و کوتاه مدت گروهی اقلیت در جهان را به بهای استضعاف، بردگی و نابودی اکثریت دیگر مردم جهان به ارمغان آورده است، بدون آنکه این نکتهی مهم را درک کند که پیکرهی انسانیت، خود یک مجموعهای است که سلامت تک تک اعضای آن جهت سلامت کلیت آن پیکره اجتنابناپذیر است؛ شاعر شیرین سخن ایرانی چه خوش گفت:
بنی آدم اعضای یکدیگرند *** که در آفرینش از یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار
طرفداران این دیدگاه با بررسی انواع جهان بینیهای فلسفی، دینی و علمی به این نتیجه رسیدهاند که همه آنان را میتوان در دو نوع جهان بینی مکانیکی و جهان بینی ارگانیکی تقسیم بندی کرد. به نظر ایشان آن دسته از تفکرات، عقاید و آرای انسانی که در چارچوب جهان بینی ارگانیکی مطرح شده است، منطبق با اصول حاکم و اصول گرایی طبیعت و جهان بوده است و انسانها در مراحلی که از تولیدات آن جهان بینی ارتزاق میکردند، نه تنها خود، بلکه کل سیارهی زمین در سیر تکامل و تعالی قرار داشته ولی در مواردی که جهان بینی مکانیکی بر جوامع انسانی تسلط یافت و طراحیها و برنامهریزی نظامهای اجتماعی مبتنی بر آن جهان بینی گشت، انسان برحسب اختیار و آزادی خود عملاً برخلاف جریان اصول حاکم بر طبیعت شنا نمود و مسیری قهقرایی را طی کرد. اساس شکل دهی یک جهان بینی مکانیکی یا ارگانیکی بستگی مستقیم به برداشت انسان از خدا دارد. از نظر این متفکران «آفرینندگی و باروری» مفاهیم اصلی جهان بینی ارگانیک به حساب میآیند و شاید به همین دلیل فرهنگهای اولیه، خدا را به عنوان مادر تلقی میکردند و الههها و انواع خدایان باستانی را به شکل مؤنث مطرح نمودند.
گرایش فرهنگهای باستانی به جهان بینی ارگانیک دلیل توجه متفکران به این فرهنگهاست. در جهان بینی ارگانیکی فرهنگهای باستانی و در آموزههای دینی و فلسفی آنها کلیهی موجودات به مثابه یک ارگانیسم زنده تلقی میشدند. از این رو روابط حاکم بر آنها از نوع روابط ارگانیکی است و فساد و پریشانی در یکی از اعضای ارگانیسم، زندگی دیگر اعضا را به خطر میاندازد. در این تفکر هرگز نمیتوان برای یک عضو برنامه ریزی مستقل و غیره هماهنگ با دیگر اعضا نمود. تالس، آناگزیماندر و هراکلیتوس در تفکرات فلسفی خود چنین برداشتی را از زندگی منعکس میکردند. در این تفکر گفته نمیشود که زمین موجودی غیر زنده است که برخی از موجودات زنده بر روی آن زندگی میکنند، بلکه زمین موجودی زنده است که دارای اجزای زندهی دیگری میباشد. در این جهان بینی انسان به واسطهی آزادی و اختیار در معرض آزمایش است. انسانی که انسان شناسی این جهان بینی معرفی میکند، باید با سیر در آفاق و طبیعت اصول اساسی و حاکم بر آن را دریابد و آنگاه بر مبنای آن اصول طبیعی اقدام به برنامه ریزی و ساخت نظامهای اجتماعی نماید. اصول طبیعی در این تفکر عبارت است از: رمزگشایی کیفیت هوشمندی یک وجود یگانه که در عین وحدت، مملو از تکثر و تنوع است. هر چند برخی صاحب نظران به جای واژهی خدا از «شعور کیهانی» برای نام گذاری این مفهوم بهره جسته است، ولی خود آن را مترادف واژهی خدا در تفکرهای دینی میپندارد. خدایی که در جهان بینی ارگانیکی موردنظر است، در برگیرندهی کلیهی مجموعههای هوشمند بزرگ و کوچک (هُلنها و هلارشیها) میباشد و وجودی جدای از آنها نیست. به عبارتی اگر بخواهیم خدا را در این جهان بینی تعریف نماییم، باید بگوییم خدا همه چیز است و همه چیز هوشمند است و در عین یگانگی مملو از گونههایی است که هر ذرهی آن نمایندهی کلیت هوشمند است. این شعور عظیم، گونهای از خود با عنوان انسان را دایماً مورد آزمایش و تجربه قرار میدهد و انسان تنها گونهای است که به لحاظ قوهی آزادی و اختیار خود میتواند واکنش هماهنگ یا ناهماهنگ نشان دهد. سعادت انسان در این تفکر عبارت است از: درک اصول و روابط موجود بین خود و دیگر اجزا و گونههای این کل هوشمند به طوری که بتواند از ظرفیت اختیار و آزادی خود برای انطباق با اصول شعور کیهانی استفاده نماید. فرآیند انجام چنین مهمی آزمایش نامیده میشود که خاص انسان است. موجودات دیگر ممکن است در مسیر تکامل، تجاربی مهم را پشت سر نهند؛ به گونهای که روش زندگی خود را به ناگاه تغییر دهند ولی این به معنای اختیار آنان نیست، چرا که کاملاً برحسب اطلاعات موجود در DNA که همانند یک برنامهی رایانهای از پیش تنظیم شده است، عمل مینمایند. دیگر آنکه همیشه تغییرات شگرف رفتاری موجودات در جهت تکامل و یک سویه و خطی است، حال آنکه انسان میتواند بر حسب اختیار و آزادی عمل خویش جهانی را به تباهی یا سعادت کشاند و از این نظر توسعه و رشد وی بر خلاف دیگر موجودات دو سویه است. از این رو در جهان بینی ارگانیکی آزادی و آزمایش دو بال تکامل انسان و جامعه به حساب میآیند. در این تفکر، انسان و شکل گیری جامعهی انسانی اوج تکامل و تحول تاریخی کیهانی است که اکنون پیکرهی (انسانی) آن در معرض بلوغ و بحرانی قرار دارد که ریشه در عدم درک انسان از واقعیات جهان و نتیجتاً عدم انطباق نظامهای اجتماعی با اصول هوشمندانهی کیهانی است.
در ادامه به اختصار عناصر و ویژگیهای روش شناختی الگوهای پیشرفت در چارچوب جهانبینی ارگانیک آمده است:
1. خود آفرینندگی (خود آفرینی)؛ (Self-creation (autopsies)
2. گستردگی (تنوع اجزا)؛ (Complexity(diversity of parts)
3. دارا بودن ویژگی قرارگیری در زیرمجموعههای بزرگتر (هلن هل) و وابستگی آن مجموعهها به مجموعههای بزرگتر (هلارشی هل)؛
(Ebeddness in lager holons and dependence (autonomics)
4. خود بازخوردی و خودنگه داری؛
(Self Regulation/maintenance(Autonomics)
5. خود گردانی، خود نگهداری (استقلال)؛ (Self reflexivity)
6. توانایی واکنش به تغییرات و فشارهای درونی و بیرونی؛
Response ability / to internal and external stress or change)
7. توانایی تبادل درون داد برون داد، انرژی و اطلاعات با مجموعههای دیگر؛
(Input/Output of matter/energy/ in formation from/to other holons)
8. انتقال و تغییر انرژی، ماده و اطلاعات؛
(Transformation of matter/energy/ information)
9. وجود سیستم ارتباطی درون داد برون داد، انرژی و اطلاعات با مجموعههای دیگر؛
A communication among all parts)
10. اقتدار: به کارگیری کامل همهی عناصر اجزا؛
(Empowerment J full employment of all component parts)
11. هماهنگی اجزا و کارکردها؛ (Coordination of parts and functions)
12. تعادل منافع مصلحت اندیشی منافع فردی در کلیهی سطوح، مجموعههای بزرگتر؛
(Balance of interests- negotiated self-interest all levels at all levels of holarchy)
13. چند جانبه گرایی اجزا از طریق همکاری و حمایتهای چند جانبه؛
(Reciprocity of pars in mutual contribution and assistance)
14. نگهداری و حفاظت از آنچه خوب عمل میکند؛
(Conservation of what works well)
15. نوآوری و ابداع ایجاد تغییرات ابتکاری در چیزهایی که کار خوب نمیکنند؛
(Innovation J creative change of what does work well)
عناصر روش شناختی الگوی پیشرفت در جهان بینی مکانیک
جهان بینی مکانیکی از دیگر سو، دارای تفاوتهای متعددی با جهان بینی ارگانیک است. برخلاف جهان بینی ارگانیکی، در این جهانبینی خدا به عنوان معمار، ریاضیدان و مهندس، ابداعات و خلقتهایی را انجام داده است و خود جدای از مخلوقات متصور است. درست مانند مهندس و نقشه بردار که یک ماشین یا خانه را ابداع و طراحی میکنند. فیثاغورث با ابداع هندسهی خاص خود (هندسهی فیثاغورثی) خدا را بزرگترین هندسهدان معرفی نمود. هندسهدانی که از طریق اصول ریاضیات و هندسه اقدام به طراحی و معماری جهان کرده است. پارمندیس و افلاطون نیز در چارچوب جهان بینی مکانیکی افکار و آرای خود را ارائه دادند. دکارت و کانت نیز آخرین متفکران موج اولیهی این جهان بینی به حساب میآیند. دکارت جهان را همچون ساعتی میدانست که توسط ساعت ساز توانمندی همچون خدا مهندسی و ساخته شده است. وی معتقد بود همان گونه که ساعت بدون نیاز به مخترع خود میتواند به صورت دقیق به کار خود ادامه دهد، جهان نیز میتواند بدون دخالت خالق خود همانند ساعت آویزان در برج کلیسا به کار خود ادامه دهد. ساتوریس معتقد است در جهان بینی مکانیکی همچون یک ماشین از اجزا و قطعات مجزای متعدد ساخته شده است. در جهان بینی مکانیکی روابط مکانیکی حاکم است، درست همان گونه که در جهان بینی ارگانیکی روابط ارگانیکی وجود دارد؛ از این رو در این تفکر به جای ارگانیسمها، مکانیسمها مورد توجه قرار میگیرند و کلیهی تبیینها و تحلیلها و طراحیهای خاص نظامهای مختلف اجتماعی به صورت مکانیکی و ماشینی مطرح میگردند. در یک ماشین مکانیکی اگر قطعهای خراب یا فاسد گشت، مکانیک وارد عمل میشود و آن سیستم را تعمیر و نگهداری مینماید. (ellizabeo, 2006) دکارت معتقد بود که انسانها نیز باید به تبعیت از مهندس اعظم (خدا) اقدام به ابداع، اختراع، مهندسی، طراحی و ساخت نمایند. در جهان بینی مکانیکی موجودات به معنای واقعی خودگردان و خودآفرین نمیباشند، سلسله مراتب و فرمانهای بالا به پایین از دیگر ویژگیهای مهم یک جهان بینی مکانیکی است. تولید و مصرف، خدمت به منافع فردی و دیگر گردانی نیز جزء مفاهیم محوری این جهان بینی به حساب میآیند. زندگی در جهان بینی مکانیکی شالودهی کل هستی به حساب نمیآید و موجودات به جانداران و بیجانها قابل تقسیم میباشند. به عبارتی تعریف زندگی به عنوان پدیدهای دیگر گردان یادآور زندگی به عنوان مکانیسم و تفکر مکانیکی است. مشکل اساسی جهان بینی مکانیکی آن است که ظرفیتهای اساسی انسانی همچون آزادی و اختیار را متمرکز بر تضاد، رقابت و سودآفرینی مینماید و اساساً توسعه و پیشرفت عبارت است از توسعهی آزادی با هدف تسلط و بهرهمند از ظرفیت اختیار، جهت انباشت قدرت و ثروت. سناریوی جهان بینی مکانیکی با جداکرد خدا از هستی شروع میگردد و دکارت آن را به اوج میرساند، ولی همین به کنار نهادن خدا موج دوم جهان بینی مکانیکی را، که نسیان و فراموشی کامل خدا ویژگی اصلی آن است، آغاز مینماید. بذرهایی که انسان را محور کائنات قلمداد میکرد در جهان بینی مکانیکی پرورانده شد و کار به جایی رسید که متفکران مابعد دکارت و کانت ادعا کردند که خدا وظیفهی خود انجام داده و جهانی آفریده و انسان نیز نمایندهی واقعی خداست و تمام ویژگیهای خدایی در طیفی محدودتر دارا میباشد، از این رو آنها به این نتیجه رسیدند که دیگر آنان را با کاری نیست و این انسان است که باید محوریت و فرماندهی عالم را جهت تسلط و دخل و تصرف در آن عهده دار گردد. گسترش تولیدات و ابداعات از یک سو و ظهور متفکرانی که دانسته خدا را از معادلات جهان به زعم خود خارج نمودند. از دیگر سو، با رشد و شکل گیری طیف جدیدی از صاحبان سرمایه و قدرت همراه شد که دارای روحیهی سلطهگرا و رقابتی بودند و بدین ترتیب در سایهی نظریهی تکامل گونهها و انتخاب اصلح داروین و بسط آن به نظامهای اجتماعی جهان بینی مکانیکی در عرصهی نفوذ و تجلی در کلیهی شئون مادی و معنوی انسانها به اوج رسید. جهان بینی مکانیکی در این برهه اقدام به تجویز نظامهای سیاسی، اقتصادی، تربیتی و در کل فرهنگیای نمود که سعادت، پیشرفت و رشد انسانی مشروط به پیروزی در رقابتهای منفعتطلبانهی فردگرایانهای بود. خشونت ناشی از ارائهی این نظامهای ماشینی، برخی متفکران را بر آن داشت تا به جای عنصر رقابت، (6) مفهوم همکاری و تعاون (7) را دستمایهی سودآوری و منفعتطلبی انسانها قرار دهند و در این راستا منافع جامعه را بر منافع فردی مقدم دانستند و بدین ترتیب سوسیالیسم در مقابل کاپیتالیسم مطرح شد. با این حال از آنجا که هر دوی این نظامها در چارچوب جهان بینی مکانیکی مطرح شدند و با توجه به آنکه ضعفها و تهدیدات آنها ریشه در انسان شناسی و خداشناسی آن جهان بینی دارد و از آنجا که حقایق و وقایع هستی را نمیتوان همچون مکانیسم و ماشین تصور نمود، نه تنها این دو نظام مسلط قرن اخیر بلکه هر نظام جدید دیگری که برداشتی مکانیکی از جهان داشته باشد، هرگز نمیتواند ضامن سعادت و تکامل انسان و آرامش طبیعت گردد.به نظر ساتوریس بازبینی و تجدید نظر انسان در جهان بینی خود و بازگشت به جهان بینی ارگانیکی باید دغدغهی اصلی صاحب نظران، متفکران و مدیران جامعهی واحد انسانی به حساب آید. ساتوریس صریحاً بر وحدت علم، فلسفه و دین با هدف بازگشت به جهان بینی ارگانیکی که در فرهنگهای باستانی و در بطن تفکرات دینی و حتی فلسفی وجود داشته تأکید میورزد. شعور کیهانی به عنوان یک موجود هوشمند، مفهومی است که میتوان معادلهای آن را در تفکرات دینی، فلسفی و علمی پیدا نمود ولی با توجه به دیدگاه ساتوریس تنگ نظریها و انحرافهای پدیدآمده در آن تفکرات راه را بر درک جامعیت و گستردگی این وجود هوشمند مسدود ساخته است. ساتوریس مغز انسان را فرودگاه و محل عملیات بخش آگاهی شعور کیهانی میشمارد. داستایوفسکی بحران موجود در نظامهای اجتماعی را ناشی از بحران در ظرفیت پذیرش آزادی از سوی انسانها میداند. در این نگاه مؤلف معتقد است که انسان جسمی نیست که تجارب روحی داشته باشد، بلکه روحی است که دارای تجارب جسمی و مادی است. ساتوریس معتقد است با شکل گیری جهان بینی علمی در مرحلهی اول جهان بینی مکانیکی دو خطای مهم دیگر در کنار دیگر انحرافهای تاریخی انسان روی داد. نخست آنکه خدا را همانند معمار و مهندسی انگاشتند و سپس آن را از تولیدات خود (انسان و جهان) جدا کردند و بدین ترتیب بستر مناسب جهت فساد دوم یعنی فراموشی اساسی خدا و جداسازی اخلاق از جهان بینی علمی و واگذاری آن به دین به انجام رسید. از آنجا که اخلاق باید نوع ارتباط با منشأ انسان را مورد بررسی قرار دهد و از آنجا که مفاهیمی همچون اطاعت و تکلیفگرایی آموزههای خاصی جهان بینی مکانیکی است، به تدریج جایگزین مفهوم «تعالی» خاص جهان بینی ارگانیگ شدند. با این حال تکلیف مداری در برخی ادیان به شکل اطاعت متحجرانه و عقل گریزانه و در علم به شکل تقلید مکانیکی جایگزین «تعالی» گشته است. به عبارتی در نگاه مؤلف، تکلیف واقعی و سازندهی انسانها انطباق و هماهنگی با شعور کیهانی است و در این نگاه تکلیف انسانها آن است که از اختیار و آزادی خود برای گذر از آزمون هماهنگی با شعور کیهانی بهره گیرند و نتیجتاً تکلیف وسیلهای است جهت «تعالی» انسان. در جهان بینی مکانیکی برعکس جهان بینی ارگانیک، تکلیف مداری خود هدف است و از جوامع و افراد خواسته میشود تا به جای هماهنگی با شعور کیهانی مطیع صاحبان قدرت و ثروت گردند و اصولاً بذر بندگی و انقیاد و اسارت نزد آنان کشت میگردد و فرهنگ بندگی اطاعت بیچون و چرا نهادینه میگردد. از این رو اخلاق طبیعی نسخهای است که ساتوریس براساس جهان بینی ارگانیک برای جامعهی کنونی بشر و برای رهایی از بحران موجود پیشنهاد میکند. در چنین شرایطی خودمحوری انسان از بین میرود و شعور کیهانی (خدا) محوریت اخلاق و رفتار پیکرهی واحد انسانی را تشکیل میدهد. مشکل اصلی مدرنیته از نظر مؤلف آن است که انسانها را اسیر جهان بینی مکانیکی کرده است و با ارائهی تعبیری نادرست از خدا، دین و علم را از هم جدا نموده است. در جهان بینی مکانیکی منابع شناخت درونی همچون مکنونات قلبی، الهامات، رؤیاها و فطرت انسانی به کلی از معادلات شناختی حذف شدهاند و در عوض حس و تجربهگرایی توسعه داده شده است.
در ادامه بایستگیهای روششناختی الگوهای پیشرفت در پاردایم کلان مکانیکی و ارگانیکی مقایسه میگردد: (ibid, 2003)
متاپارادایم ارگانیکی |
متاپارادایم مکانیکی |
ارگانیسمها |
مکانیسمها |
شبکهی جهانی |
ماشینیسم |
Autopoietic خودگردانی |
Allopoietic دیگر گردان |
Self-created خودآفریننده |
Inventor created ساختهی دست دیگران |
جای گرفتن در دل مجموعههای بزرگتر Holorchic embeddedness |
ساختار سلسله مراتبی Hierarchic structure |
گفت و گو و گفتمان مجموعها Top-down command |
دستورات بالا به پایین System megtiated |
ادارهی سیستم با گفت و گو و مبادلهی اطلاعات (نظام گفتمانی) System engineered |
ادارهی سیستم با گرفتن فرمان (نظام مهندسی) Repairs itself |
ترمیم خود به خود (توسط خود) Repaired by experts / engineers |
تعمیر یا ترمیم توسط متخصص یا مهندس Evolution by internal redesign |
رشد از طریق طراحی مجدد از درون Evolution by external redesign |
توسعه از طریق طراحی مجدد از بیرون Exists for health and survival |
زندگی برای سلامت و بقا Exists for health and survival |
زندگی برای تولید و سود Exists for product or profit |
در خدمت خود، جامعه و اکوسیستم Serves self / society ecosystem |
در خدمت صاحبان منافع Servers owners self interest |
نکات فوق بیانگر این واقعیت است که متاپارادایم حاکم بر مفهوم پیشرفت ناظر بر چگونگی و چیستی شاخصها و مؤلفههای آن خواهد بود. علاوه بر این، نرم افزار و فناوری حرکت از حوزهی نظر به سوی قلمروهای اجتماعی زندگی نیز در پرتو همان پارادایم طراحی و مورد استفاده قرار میگیرد. لذا گزارهی تدوین الگوی پیشرفت در چارچوب فرهنگ و جهانبینی اسلامی از نظر متدولوژیک، گزارهای منطقی و علمی است. (2006 ,ibid)
مفروضات روش شناختی الگوهای پیشرفت در جهان بینیهای مکانیک و ارگانیک
صاحب نظران معتقدند با آسیب شناسی جهان بینیهای عرفانی، اسطورهای، دینی، علمی و فلسفی در قالب دو متاپارادایم ارگانیک و مکانیک و از طریق بازگشت به اصول گرایی کیهانی- و الهی میتوان با طراحی الگوهای پیشرفت از بحران بلوغ پیکرهی انسانی که البته ناشی از گمراهی و برداشت غلط نظریه پردازان از مفهوم خداست به سلامت گذار نمود. در همین نگاه همان طور که در مطالب فوق اشاره شد، طراحی الگوهای پیشرفت در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی و دیگر قلمروها نیازمند مفروضات و چارچوبهای شناختی خاصی است که در صورت انحراف و ضلالت آنها کلیت الگوها و نظامهای مبتنی بر آنها با بحران رو به رو میشود. لذا در ادامه سعی نمودیم با تأکید بر محور خداشناسی در جهان بینیهای ارگانیک و مکانیک و نیز برداشت و زاویهی دید آنها نسبت به مفهوم خدا آن طیف از مفروضات اساسی که جهت تدوین و طراحی الگوهای پیشرفت موردنظر است، در ذیل به شکل بیست و یک گزاره ارائه میگردد:1. کلیهی عقاید و باورهای انسانها در طول تاریخ ریشه در دو جهان بینی مکانیکی و ارگانیکی داشته است. در جهان بینی مکانیکی نظامهای اجتماعی به شکل مکانیسمی و ماشینی طراحی میگردند و در جهان بینی ارگانیکی انواع نظامهای اجتماعی به شکل ارگانیسمها زنده مورد توجه قرار میگیرند. (Campbell, 1968)
2. سیر تاریخی جهان بینی مکانیکی نشان میدهد که خدا به شکلهای هندسهدان، معمار، و مهندس تلقی میشد و در آخرین موج آن یعنی در تفکر علمی خدا به کلی از معادلات نظامهای اجتماعی به کنار نهاده شد و اخلاق به دین واگذار شد. (ibid)
3. در جهان بینی مکانیکی موجودات به زنده و غیر زنده تقسیم میشوند و زمین به عنوان موجودی غیر زنده تلقی میشود که روی آن موجودات زندهای نیز یافت میگردد. به عبارتی زندگی به عنوان پدیدههای دیگر گردان و مکانیسمی متأثر از یک مکانیک خارجی تعریف میگردد. روابط حاکم در این نظام از نوع رابطهی قطعه به ماشین است. (1980 ,Bohm)
4. در جهان بینی ارگانیکی زندگی به عنوان پدیدهای خودگردان و ارگانیسمی زنده تعریف میشود. در این نگاه، جهان از مجموعههای کوچک و بزرگ (هُلنها و هلارشیها) تشکیل میشود و هر مجموعه در عین مستقل بودن باید خود را با مجموعهی بزرگتری که در ذیل آن قرار دارد، منطبق نماید. روابط حاکم در این نظام از نوع عضو با بدن است. ( 1980,Merchant)
5. در جهان بینی مکانیکی سودآوری و حصول منافع انسانی مهمترین اصل برنامه ریزی و نظامسازی تلقی می شود و در این سیر، گروهی اصالت را به منافع فردی میدهند و آزادیهای فردی و توسعهی رقابت را سرلوحه قرار میدهند و گروهی دیگر همکاری و تعاون و تحدید آزادیهای فردی جهت تحقق منافع جمعی را به پیش میبرند. دو نظام مسلط اجتماعی اخیر یعنی کاپیتالیسم و سوسیالیسم مصادیق دو جریان مختلف در یک جهان بینی مکانیکی واحد میباشند.
6. در جهان بینی ارگانیکی منافع و مصالح انسانها در هماهنگی با مجموعههای بزرگتر هستی و عوامل اکوسیستمی مطرح میگردد. در این جهان بینی نه منافع فردی و نه منافع جمعی هیچکدام به صورت تکی و مجزا قابل پذیرش نمیباشد. در این تفکر، انسان باید از آزادی خود به نحوی استفاده کند که از آزمایش مهم خود در هستی، که همان تطبیق با اصول شعور کیهانی است، سربلند بیرون آید؛ بنابراین در این جهان بینی هیچ شرایطی پیش نخواهد آمد که انسان مجبور به انتخاب یکی از منافع فردی یا اجتماعی گردد. مراجعه به طبیعت نشان میدهد که اساساً یک مورد هم نمیتوان یافت که دیگر موجودات در شرایطی واقع شوند که الزاماً مجبور به انتخاب بین منافع فردی یا اجتماعی خود شوند. در جهان بینی ارگانیکی همهی عناصر و عوامل جهان به یکدیگر مرتبط میباشند و اساساً حیات هر کدام در گرو نحوهی زیست دیگری است. از این رو مفاهیمی همچون: آزادی، منافع، رقابت، همکاری تضاد و اتحاد دارای تعابیر و معانی کاملاً متفاوتی با مفاهیم رایج جهان بینی مکانیکی میگردند. الگوی مطلوب نظامهای اجتماعی ارگانیکی مبتنی بر فرمول زیر است:
وحدت فردیت تضاد حل و فصل همکاری وحدت در سطح جدیدتر (Gray, Michael, 1983)
7. در جهان بینی مکانیکی جهان و هر آنچه در آن است، باید در خدمت انسان قرار گیرد و برنامههای انسانی به سمت و سوی تسلط بر منابع و بهرهبرداری سودجویانه از آنها به پیش میرود. نگاه تنگ نظرانهی جهان بینی مکانیکی به انسان و محور قرار گرفتن آن در عالم گیتی، انسان را در دام غرور کاذبی قرار داده است که به جز خود و منافعش هیچ چیز دیگری در عالم نمیبیند. فضاهای پدید آمده بین طبیعت و انسان و همچنین انسان با انسان، صرفاً ناشی از عدم درک شعور کیهانی و اصول کیهانی حاکم بر طبیعت است.
8. اصولگرایی در جهان بینی ارگانیکی عبارت است از: هماهنگی و تطبیق اصول نظامهای اجتماعی با اصول بنیادی حاکم بر طبیعت که ریشه در شعور هوشمندانهی کیهانی دارد. لذا هر نوع نظام اقتصادی که باعث تخریب محیط زیست، از بین بردن جنگلها، آلودگی هوا و یا منجر به انقراض نسل برخی موجودات دیگر گردد، در حقیقت منطبق با اصول کلی شعور کیهانی نبوده و نظامی انحرافی و ضد تکاملی به حساب میآید و همان گونه که تجربهی باکتریهای هوازی نشان داد، امپریالیسم و هرگونه روحیهی تسلط خواهی محکوم به شکست است.
9. تمام موجودات، دارای شعور و نوعی آگاهیاند و در حال تکامل میباشند. با این حال تکامل آنها از نوع خطی میباشد؛ این بدان معناست که هر نوع تغییر و تحول در جهان اساس اطلاعات و برنامههای مشخص و رمزگذاری شدهای است که نمونهی آن را میتوان در DNA موجودات مشاهده نمود. همچنین انسان تنها موجودی است که برحسب اختیار خود میتواند تجارب متفاوتی را ارائه دهد و این تجارب میتواند مثبت یا منفی باشد. در صورتی که تجارب انسان منطبق و هماهنگ با شعور کیهانی و اصول حاکم بر طبیعت باشد، آنگاه در چارچوب جهان بینی ارگانیکی، انسانها به سمت رشد، تعالی و سعادت حرکت میکنند و در غیر این صورت آنها سقوطی قهقرایی را تجربه مینمایند و دچار بحران میگردند؛ از این رو مفهوم توسعه و رشد خطی شامل انسانها نمیگردد و ممکن است آنها در عین پیشرفت در انواع فناوریها، خود و دیگر موجودات را نابود نمایند.
10. نظریهی تکاملی داروینی در چارچوب جهان بینی مکانیکی است. انتخاب اصلح و رقابت برای بقا و تسلط نه تنها ویژگی اصلی طبیعت و موجودات آن به حساب نمیآید، بلکه خلاف قوانین حاکم بر طبیعت است. در طبیعت، هیچ حیوان درندهای را نمیتوان یافت که بیش از نیاز خود برای بقا دست به شکار و دریدن دیگر جانوران نماید. این در حالی است که در نظام سرمایه داری برای انباشت سرمایه و تسلط بر منابع هیچ حد و مرزی وجود ندارد. (Merchant, 1980)
11. هجوم باکتریهای هوازی به مخمرهای میزبان برای دریافت غذا یادآور روحیهی تجاوزگری برخی از نظامهای سیاسی متأثر از جهان بینی مکانیکی است. با این حال مخمرها در مقابل دادن غذا به باکتریها از آنها انرژی دریافت کردند و مولکولهای جدیدی را شکل و بدین ترتیب روحیهی تجاوزگری باکتریها به روحیهی همکاری و تعاون تبدیل شد. این در حالی است که نظامهای سرمایه داری در مقابل دریافت مواد اولیه و انرژی طبیعی از کشورهای فقیر، حاضر به صدور فناوری و مواد مورد نیاز آن کشور نمیباشند. این موضوع عدم درک آنها از شعور کیهانی و عدم پیروی آنها از اصول حاکم بر طبیعت را نشان میدهد.
در طبیعت مانزونها با کاستن از میزان استقلال خود و پیوستن به یک کل و شکل دهی مرکز سازماندهی اطلاعات از بینظمیها جلوگیری کردند و اطلاعات را به صورت کتابخانهای جامع در یک جا جمع کردند؛ به نحوی که همه بتوانند در روند تکامل از آنها استفاده نمایند. با این حال نظامهای مکانیکی موجود، هرگز حاضر نیستند بخشی از منافع خود را در اختیار دیگر جوامع نیازمند قرار دهند و هرگز قادر به فهم این موضوع نیستند که رشد و توسعهی پیکرهی واحد انسانی نیازمند بهرهمندی کلیهی اعضای آن از منابع مورد نیاز میباشد. بدین ترتیب در آیندهای نزدیک هم خود به بن بست میرساند و هم کلیت جامعهی انسانی را به مخاطره میاندازند. (Ereira, 1991)
12. در جهان بینی ارگانیکی هیچ موجودی در جهان به شکل تصادفی به وجود نیامده است. در این نگاه از تولد ستارهها و ابر کهکشانها تا کوچکترین موجودات سلولی و باکتریها همگی به صورت هوشمندانه و منطبق با نیازهای کل اکوسیستم جهان به وجود آمدهاند. از نظر یک انسان متأثر از جهان بینی مکانیکی ممکن است زنبور عسل ارتباطی با نحوهی زیست انسانها یا دیگر موجودات نداشته باشد و موجودی کاملاً تصادفی به حساب آید. با این حال بررسی دقیق نقش آن در گرده افشانی و رویش دیگر گیاهان و تأثیرات حیاتی اکوسیستمی آن، نشان از هوشمندانه بودن وجود آن در مجموعهی حیات زمین دارد. ( 1988,Fleischaker)
13. توازن و تعادل، یکی از مفاهیم محوری جهان بینی ارگانیکی به حساب میآید. در این نگاه، توازن عبارت است از: برقراری تعادل بین خودمختاری و استقلال درون گروهی موجودات و همچنین وابستگی برون گروهی و بین گونهای آنها، موضوع تخصصی شدن نقشها در جهان بینی ارگانیکی برخلاف تفکر مکانیکی به معنای ایزوله شدن گروهها و گونههای طبیعی و انسان از دیگران نمیباشد. در این نگاه، آزادی و استقلال افراد دارای خطوط قرمزی است و در نهایت این میزان انطباق اعمال و رفتار انسانها با اصول هوشمندانهی کیهانی است که مرز استقلال و وابستگی و حدود آزادی و تحدید را مشخص میسازد.
انسانها نمیتوانند و نباید آزادی، اختیار و استقلال عمل را در چارچوب تأمین منافع فردی و یا حتی گونهای خود تفسیر نمایند. کلیهی اعمال انسان باید نه تنها در چارچوب رعایت حقوق دیگر انسانهای همنوع خود باشد، بلکه باید کلیه حقوق مرتبط با دیگر موجودات را نیز در برگیرد. آزادیهای فردی و اجتماعی لجام گسیختهی انسانی نه تنها حقوق دیگر همنوعان خود را به خطر میاندازد، بلکه در بلندمدت حیات وحش، محیط زیست و کلاً اکوسیستم جهان و در نهایت خود را نابود میکند. (1992 ,Jaikaran)
14. رشد و تکامل پیکرهی واحد انسانی در جهان بینی ارگانیکی بستگی به ظرفیت پذیرش آزادی از جانب انسانها دارد. داستایوفسکی نویسندهی روسی بحران جامعهی مدرن را ناشی از بحران ظرفیت پذیرش آزادی از جانب مردم مدرن میداند. آزادی و آزمایش دو بال تکامل انسان به حساب میآیند؛ به شرط آنکه منطبق با اصول حاکم بر طبیعت و جهان که ریشه در شعور کیهانی دارد، باشند. در این نگاه اومانیسم نشانهی بحران آزادی لجام گسیختهی انسانی است و خودمحوری انسان هزینههای زیادی را به جامعهی انسانی و طبیعت تحمیل خواهد نمود. در نگاهی ژرفتر مدرنیته نیز که منشأ بسیاری از مسائل و بحرانهای عمیق انسانی و طبیعی است، تولید جهان بینی مکانیکی میباشد. (1992 ,Gore)
15. جدا کردن خدا از معادلات موجود در نظامهای اجتماعی بشر که از سوی متفکران مابعد دکارت و کانت مطرح شد، منجر به تفکیک اخلاق از علم گردید. در آخرین موج جهانبینی نیکی امور ارزشی و اخلاقی جامعه به عهدهی دین گذاشته شد و در یک نگاه مکانیکی و تحویل گرایانه، دین امری غیر از علم متصور شد. از آنجا که اخلاق تبیین کنندهی ارتباط انسان با منشأ آفرینش است و از آنجا که خدا به عنوان منشأ آفرینش از مباحث مرتبط با نظامهای اجتماعی خارجی گردید، بدیهی است که اخلاق نیز باید در دین خلاصه میشد، دینی که در نگاه تنگ نظرانه به همراه خدا، دیگر نمیتوانست جایگاهی در روند نظام سازی اجتماعی در چارچوب جهان بینی مکانیکی داشته باشد. از این رو یکی از شرایط مهم گذر انسان از بحرانهای موجود، بازبینی مجدد در نقش خدا در معاملات اجتماعی از یک سو و اتحاد مجدد علم و دین و ورود اخلاق به عرصههای علمی از سوی دیگر است. (1961,Duran)
16. اکنون در جهان بینی علمی مکانیکی و در خوش بینانهترین نگاه، انسان جسمی است که امکان دارد تجارب روحی نیز داشته باشد، در صورتی که در جهان بینی ارگانیک، انسان روحی است که دارای تجارت جسمی است. فرمول تعامل موجودات جهان در نگاه مکانیکی از نوع ماده ماده یا ماده انرژی و یا انرژی ماده است که همگی صورتهای مختلف ماده میباشند؛ در حالی که در جهان بینی ارگانیک سیکل روح انرژی ماده حاکم است و در این نگاه روح نه انرژی و نه هیچ صورت دیگر مادی است. شاید اکنون که شناخت ماتریالیستی در تفسیر ماده، ذره و موج با تردید مواجهه شده است، زمینهی بهتری برای فهم روح مهیا شده باشد و البته اعتقاد برخی بر آن است که پیوند واقعی دین و علم در این نکته است. (Ereira, 1991)
17. موضوع مهم دیگر آن است که جهان بینی مکانیکی در تعریف نادرست خود از حقیقت اقدام به محدود کردن منابع شناخت انسان نموده است. تجربه، آزمایشگری، و بهرهگیری از حواس فیزیکی و نیز تکیه بر استدلالهای قیاسی و استقرایی عقل کل، منابع شناخت این جهان بینی را شکل میدهد. جهان بینی ارگانیکی بر خلاف جهان بینی مکانیکی که به منابع بیرونی تمایل دارد، در پی درونی و باطنیتر کردن منابع شناختی خود است. در این مورد یک نکتهی ظریف معرفتی موجود است و آن این است که جهان بینی ارگانیک و عمدتاً فرهنگهای ماقبل مدرنیته، حقیقت را در درون خود جست و جو میکردند، به طوری که به جای نگاه بیرونی به منابع شناخت، هر آنچه میخواستند از طریق توسعهی منابع درونی خود مهیا مینمودند و اصولاً به همین دلیل فرهنگ تصوف و باطن پنداری در فرهنگهای باستانی عمق داشت. چه خوش میگوید شاعر پارسیزبان:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد *** آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کونومکان بیرون است *** طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
در این نگاه، رؤیا، فطرت، نداهای قلب و دل و دیگر اسرار و منابع شناختی درونی انسان باید توسعه یابند و انسان از تجربه گرایی محض و غرق شدن در منابع برون انسانی پرهیز نماید. برخی بر این عقیده هستند که اگر انسانها به جای تجربه گرایی و توسعهی روشهای تجربی نیل به آگاهی سعی در توسعهی روشهای باطنی میکردند، اکنون تمدن بشری به گونهای دیگر رقم میخورد و شاید اکنون مسئلهای به نام بحران بلوغ پیکر انسان هرگز مطرح نمیشد. البته این موضوع به معنای نادیده گرفتن منابع تجربی نیست، بلکه تأکیدی است بر نگاه جامعنگرانه به منابع شناختی که البته در تجربه و حواس فیزیکی خلاصه نمیشوند.
18. نکتهی مهم دیگر در این اثر، بر این واقعیت دلالت میکند که سناریوی نوشته شده برای جهان یک سناریوی کل گرایانه (8) است و هر گونه تبیین دربارهی هر موضوع کوچک و بزرگ باید کلگرایانه و غیره تحویل گرایانه (9) باشد. از این رو نگاه بین رشتهای به مسائل باید جایگزین نگاه رشتهای گردد و موضوعات اجتماعی باید براساس تحلیل بین رشتهای طراحی، ارزیابی و عملیاتی گردند. برای مثال یک نظام اقتصادی کلگرا نه تنها منافع تکتک اعضای جامعه را همراه با منافع فردی آنان در نظر میگیرد، بلکه چگونگی تأثیرگذاری نهادهای خود را بر محیطزیست، طبیعت و در کل اکوسیستم حیات مدنظر دارد. در سناریوی نوشته شده برای کل جهان، تک تک ما انسانها دارای نقش خاص خود میباشیم و نمیتوانیم ادعا کنیم که نقش ما ربطی به دیگر ابعاد نمایشنامه ندارد. در این سناریو لازم است کلیهی جامعهی بشری به نحو احسن و با هماهنگی و هارمونی با دیگر اعضا و موجودات جهان نقش خود را به صورت مؤثری ایفا نماید.
19. در جهان بینی ارگانیکی مسئولیت مهم انسان، تمرین آزادی است و تمرین آزادی یعنی اینکه یاد بگیریم چگونه از آزمایشی که به واسطهی اختیار در معرض آن قرار گرفتهایم، پیروزمندانه گذر نماییم. در این جهان بینی، تعالی انسان غایت است و راه نیل به آن تعالى، ایجاد هماهنگی در آزادی، آزمایش و اصول کیهانی است.
20. سادهزیستی یکی از مفاهیم مهم جهان بینی ارگانیک میباشد؛ چرا که سادهزیستی منطبق با اصول اساسی جهان میباشد. ساده زیستی یکی از عناصر کلیدی توزیع عادلانهی منابع میباشد. فرمول پائول و آن ارلیج به خوبی نشان میدهد که چگونه متغیری همچون ساده زیستی میتواند زمینهی عینی شدن مهمترین شاخصهای عدالت را فراهم نماید. اکنون موضوع رشد جمعیت به عنوان یک متغیر مخرب در ارتباط با میزان بهره برداری از منابع طبیعی در نظر گرفته میشود، به گونهای که میگویند. مثلاً کشوری همچون هند یا چین با جمعیت میلیاردی به علت نفرات زیادتر به میزان بیشتری منابع غذایی و طبیعی جهان را در مقایسه با کشوری همچون آمریکا از بین میبرند. با این حال طرفداران جنبش ساده زیستی با براهین علمی خلاف این تصور را اثبات میکنند. آنها بر این واقعیت اشاره میکنند که هر فرد آمریکایی در هر روز به اندازهی هفتاد فرد هندی و آفریقایی مصرف غذایی دارد؛ به همین دلیل طبق فرمول پائول و آن ارلیج که به IPAT مشهور است، جمعیت واقعی آمریکا از نظر میزان تخریب اکوسیستم و مصرف منابع جهان دویست برابر جمعیت فعلی باید تصور گردد، بر این اساس دقیقاً مشخص میگردد که چگونه در دو جهان بینی مکانیکی و ارگانیکی مفهوم «افزایش جمعیت» که یک شاخص عینی است، میتواند به صورت کاملاً تفاوت برداشت گردد. در نگاه جهان بینی ارگانیکی برای جلوگیری از عدم تعادل در اکوسیستم جهان، جنبشی ساده زیستی پیشنهاد میگردد و این در حالی است که در تفکر کاپیتالیستی، که مولود ناخلف جهان بینی مکانیکی است، هرگز نمیتوان جایی برای ساده زیستی متصور بود و صرفاً بر متغیر کاهش جمعیت تأکید میورزد. (1981 ,Ralph)
21- واژهی حرکت موزون که در جهان بینی ارگانیک به کار گرفته شده است، بیانگر یکی از قویترین روشهای بیان احساسات و معانی در عرصه هنر میباشد. برخلاف نقاشی و دیگر آثار هنری که بین به وجود آورنده و به وجود آمده (به عبارتی دیگر خالق و مخلوق) فاصله و دوئیت مطرح است، اما رقص تنها اثر هنری است که فقط همراه با رقصنده دارای مفهوم میگردد. به عبارتی رقص بدون رقصنده وجود ندارد (1982 ,Lovelock) در این نگاه میتوان به مفهوم خدا در جهان بینی ارگانیکی و عرفانهای دینی و فلسفی موجود در آن اشاره نمود که مباحثی همچون وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت را مطرح مینمایند. در این جهان بینی، جهان بدون خدا قابل تصور نیست. همان طور که مؤلف مستقیماً به این موضوع در بخشهایی از کتاب اشاره کرده است، شاید بتوان پیام اصلی کتاب را در حدیثی معروف از حضرت امیر (علیه السلام) آورد: «آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند».
دیدگاه استاد شهید مطهری، درباره جهان بینیهای ارگانیک و مکانیک
مطالعهی دقیق این اثر بیانگر این موضوع است که برداشت برخی دانشمندان از مفهوم شعور کیهانی با برداشت برخی عرفا، حکما و فلاسفهی اسلامی بسیار همخوان است. علاوه بر این، گرایشهای معناداری نیز به تفکر بودیسم مشاهده میگردد و جالب است بدانیم عرفان اسلامی و آیین هند مشترکات فراوانی دارند.استاد مطهری در مباحث مرتبط با جهان بینی توحیدی با عنوان «وحدت و یگانگی جهان» چنین آورده است:
آیا جهان (طبیعت = مخلوقات مکانی و زمانی خدا) در مجموع خود یک «واحد» حقیقی است؟ آیا لازمهی توحید، یعنی یگانگی خدا در ذات و صفات و فاعلیت، این است که خلقت در مجموع خود از نوعی یگانگی برخوردار باشد؟ اگر همهی جهان در حکم یک واحد مرتبط است، این ارتباط به چه شکل است؟ آیا از نوع ارتباط اجزای یک ماشین است که صرفاً یک پیوند عرضی و مصنوعی است و یا از نوع ارتباط اعضای یک اندام است با اندام؟ ما در جلد پنجم اصول فلسفه دربارهی این مطلب که وحدت جهان بینی چه نوع وحدتی است بحث کردهایم، همچنان که در کتاب عدل الهی نیز دربارهی اینکه طبیعت یک «کل تجزیه ناپذیر» است و نبودن یک جزء از طبیعت مساوی است با نبودن کل، و برداشتن آنچه به اصطلاح «شرور» نامیده میشود از طبیعت، مساوی است با نیستی تمام طبیعت، سخن گفتهایم. فلاسفهی جدید بالاخص فیلسوف بزرگ آلمانی «هگل» اصل «انداموارگی» را یعنی اینکه رابطهی اجزای طبیعت با کل، رابطهی عضو با اندام است تأکید کردهاند. هگل روی اصولی به اثبات این مطلب میپردازد که قبول آنها متوقف است بر قبول همهی اصول فلسفهی او. پیروان مادی هگل، یعنی طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک، نیز این اصل را از هگل گرفته و تحت عنوان اصل تأثیر متقابل یا اصل ارتباط همگانی اشیا یا اصل همبستگی تضادها، به شدت از آن دفاع میکنند و مدعی هستند که رابطهی جزء با کل در طبیعت، رابطهی ارگانیکی است نه مکانیکی، ولی آنچه در مقام اثبات برمیآیند، جز رابطهی مکانیکی را نمیتوانند اثبات کنند. حقیقت این است که روی اصول فلسفهی مادی، اثبات اینکه جهان در کل، خود به منزلهی یک اندام است و رابطهی اجزا با کل رابطهی عضو با اندام است، غیرقابل اثبات میباشد. فلاسفهی الهی که از قدیم الایام ادعا کردهاند جهان «انسان کبیر» است و انسان «عالم صغیر»، به چنین رابطهای نظر داشتهاند. در میان فلاسفهی اسلامی، «اخوان الصفا» بیش از سایر فلاسفه بر این موضوع اصرار داشتهاند. عرفا نیز به نوبهی خود بیش از حکما و فلاسفه به جهان و هستی به چشم وحدت مینگرند. از نظر عرفا تمام خلقت و کائنات در «جلوهی واحد» شاهد ازلی است.
عکس روی تو چو در آینهی جام افتاد *** عارف از پرتو همی در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد *** این همه نقش در آیینهی اوهام افتاد
عرفا، ماسوی را «فیض مقدس» می نامند و در مقام تمثیل میگویند: فیض مقدس مانند مخروط است که از جهت «رأس» یعنی از جهت ارتباط با ذات حق، بسیط محض است و از جهت قاعده ممتد و منبسط... در گذشته گفتیم که جهان واقعیت «از اوایی» و «به سوی اویی» دارد. از طرفی در محل خود ثابت است که جهان، یک واقعیت متحرک و سیال نیست، بلکه عین حرکت و سیلان است؛ از طرف دیگر در مباحث حرکت این نکته به ثبوت رسیده است که وحدت مبدأ و وحدت منتهی و وحدت مسیر، به حرکتها نوعی وحدت و یگانگی میبخشد. پس نظر به اینکه کل جهان از یک مبدأ و به سوی یک مقصد و در یک مسیر تکامل روان است، خواه ناخواه جهان از نوعی وحدت و یگانگی برخوردار است». (مطهری، مجموعه آثار، ج2: 136)
خلاصهی کلام اینکه عقاید و تفکرهای دینی و غیردینی در چارچوب جهان بینیهای مکانیکی و ارگانیکی قابل طرح میباشند و از این رو میتوان آموزههای یک مکتب فکری و یا یک دین الهی را در قالب مکانیکی یا ارگانیکی مطرح نمود. اخلاق فردی و اجتماعیای که از این دو جهان بینی صادر میگردد، هرگز نمیتواند همانند باشد. ظرفیتهای نظری و عملی هر کدام از آنها متفاوت است. مفاهیمی همچون: آزادی، تکثرگرایی، هماهنگی، همکاری، تضاد، رشد، تکلیف، توسعه، تعالی، گفت وگو، مصالحه، همزیستی، فداکاری، عدالت، منافع، پیشرفت، اختیار و صدها مفهوم دیگر که هرکدام خود موضوع بسیاری از نظریه پردازیهای اجتماعی متفکران میباشند، در هر کدام از دو جهان بینی ارگانیکی و مکانیکی دارای معانی متفاوت و بعضاً متضادی میباشند. سؤال مهم آن است که با توجه به ظرفیتهای هرکدام از دو جهان بینی فوق و با توجه به شرایط بین المللی و برای پرهیز از بحران آفرینی و گذر از چالشها و برطرف نمودن تهدیدات نظری و عملی در عرصهی جامعهی ملی و بین المللی کدام چارچوب را باید برای سیاستگذاری و فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و در کل فرهنگ و حیات جامعه انتخاب کنیم؟ چارچوب مکانیکی یا ارگانیکی؟
الگوی شناختی پیشرفت ایرانی- اسلامی
بیآنکه بخواهیم وارد ادبیات سنگین بحث گردیم، صرفاً با توجه به مطالب فوق و تجارب چندین سالهی حوزهی توسعه و برنامهریزی کشور باید این سؤالات را طرح کنیم: چند برداشت از مفهوم پیشرفت در کشور وجود دارد؟ آیا تلاشی برای اجماع مفهومی در این ارتباط صورت گرفته است؟ آیا اساساً بدون طراحی مدل پیشرفت و نیز بدون داشتن مدل تلفیق کننده اصول و مبانی بنیادی جهان بینی مطلوب در حوزهی برنامه ریزی و اجرا میتوان به موفقیت برنامههای توسعه امید داشت؟مفهوم پیشرفت اگر از محورهای خاص جهان بینی مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، نه تنها امکان اجماع مفهومی میسر میگردد، بلکه نقاط اشتراک و افتراق آن با برداشتهای گوناگونی که از مفهوم پیشرفت در دیگر جهان بینیها وجود دارد، قابل تبیین است. در ادامه به اختصار و صرفاً با هدف شفاف نمودن نوع نگاه به این موضوع بنیادی میپردازیم.
مفهوم پیشرفت در دو سطح فردی و اجتماعی و نیز چند لایه (اقتصادی، سیاسی، آموزشی، حقوقی و...) قابل بررسی است. با این حال قبل از هر نوع نظریه پردازی و دکترینسازی در این ارتباط باید به مفهوم پیشرفت در چارچوب فرهنگ و هویت نظری داشته باشیم و البته برای انجام این مهم، چارهای نیست جز همان تجربهای که جهان غرب طی نمود؛ یعنی پرداختن به نقش و جایگاه متاپارادایمها (جهان بینیها) در فرهنگ، هویت و قلمروهای اجتماعی جامعه و این دغدغهی عمدهی جهان ماقبل و حتی مابعد دورهی توسعه یافتگی بوده و هست. در این نقطه است که مفهوم پیشرفت در فرهنگ و هویت غرب متمایز از مفهوم پیشرفت در قاموس جمهوری اسلامی ایران میگردد. به عبارتی مسیر همان مسیر است، اما انتخابها و گزینشها ممکن است در برخی موارد مشابه و در برخی موارد دیگر کاملاً متفاوت باشد. اگر به این موضوع مهم در تبیین مفهوم پیشرفت پرداخته نشود و صرفاً اقدام به کپی کردن برداشتهای غرب نمود، صرفاً به دنبال انجام امری خلاف واقع خواهیم بود و حتی در صورت موفقیت در پارهای موارد مجبور به پرداختن هزینههای گزاف فرهنگی و هویتی خواهیم شد. تجربهی ترکیه و تضادهای کنونی آن، گواه این واقعیت است که توسعهیافتگی اولاً باید در قلمروها صورت پذیرد و ثانیاً اگر مدل پیشرفت منطبق با فرهنگ و هویت جامعه نباشد، فرآیند توسعه در مقطعی با چالش های ویرانگر روبهرو میگردد.
شکل شمارهی (1)
الگوی پیشرفت در چارچوب سند چشم انداز به دو لایهی مفهومی و اجرایی قابل تقسیم میباشد. لایهی مفهومی مدل در پی اجماع و وفاق شناختی دربارهی مباحث تئوریک و تبیین و تعریف انسان و جامعهی توسعه یافته برحسب آرمانها و همچنین واقعیات منطقهای و جهانی میباشد. در مدل مفهومی سعی میگردد بحث توسعهی فرهنگی با هویت اسلامی ایرانی تلفیق گردد و مبانی و چارچوب شناختی پاسخگو، کارآمد و توانمند جهت معرفی و طراحی لایهی دوم مدل توسعه یافتگی که همان بعد اجرای آن است، فراهم گردد.
شکل (2) تلفیق هویت و توسعه
این الگوی مفهومی باید قابلیت ایجاد فرآیندی را داشته باشد که در طی آن جهان بینی علمی حاکم بر فنون و استراتژیهای توسعه یافتگی با پارادایمها و متاپارادایم اسلامی ایرانی در تعامل سازنده قرار گیرد؛ به گونهای که از یک سو فرد و جامعه بتوانند حداکثر دستاوردها و تجارب علمی بشر را طی فرآیند توسعه یافتگی نهادینه نمایند و از دیگر سو فرآیند به گونهای عمل نماید که هویت و فرهنگ ایرانی اسلامی نه به عنوان یک مانع توسعه تلقی گردد و نه قرابانی استراتژیهای منفعلانهی توسعه گردد. فرآیند این مدل باید بتواند هوشمندانه فضایی واقعبینانه ایجاد کند که در آن آرمانها و ایدئالها و ویژگی انقلابی در تعامل با هژمونی آمریکایی و فرآیند جهانیسازی آن ارادهی ملی و بینالمللی را به سمت هژمونی منطقهای ایران که منطبق با اهداف سند چشمانداز است، هدایت نماید. از اینرو اصل مهم در فرآیند، (10) درون داد (11) و برون داد (12) همان موضوع مهم یکپارچهسازی جهانبینی حاکم بر فرآیند توسعه یافتگی است. بدیهی است این فرآیند باید تکثر عقیدتی و نگرشی و سلیقهای را به جایی هدایت کند که قابلیت تخریب فرآیند توسعهیافتگی از طریق اهرمهای مخرب همچون بازی قدرت به کلی از میان برداشته شود.
شکل (3) یکپارچهسازی جهانبینیها در فرآیند توسعهیافتگی
موضوع مهم دیگر، لایهی اجرای مدل پیشرفت است. مدل مفهومی پیشرفت مبتنی بر سند چشمانداز جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که این مفهوم دارای ویژگی بین رشتهای در مفهوم و فرابخشی در اجرا میباشد. بنابراین سؤال آن است که قلب تپنده و اتاق فرمان مدل توسعه یافتگی کجا باید باشد. آیا یکی از قوای مجریه، مقننه یا قضائیه باید سکاندار این امر مهم گردد؟ آیا این فرآیند به خاطر فرابخشی بودن باید در جایگاهی فراتر از قوای سهگانه رهبری و اجرا گردد؟ آیا این مدل در برگیرندهی اهرمهای نظارتی و اجرایی قدرتمند است؟ آیا اساساً اصول مندرج در قانون اساسی در ارتباط با تعیین مصلحت نظام و همچنین ویژگیهای ذاتی مدل جامعنگر و خصوصیت فرابخشی بودن مدل پیشرفت در ایران، ما را به این واقعیت رهنمون میسازد که اجرای این نوع فعالیتهای استراتژیک خاص ارگان خاصی است؟ اگر چنین است، چگونه باید ظرفیتهای بالقوهی آن علی الخصوص در بخش توسعه را تجهیز به ابزارهای نظارتی و رهبری قدرتمند نمود؟ به عبارتی آیا قوهی قضائیه در زمینهی توسعهی و قوهی مقننه در امر توسعهی حقوقی و قوانین مقررات و نیز قوهی مجریه در زمینهی توسعهی اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و... باید جملگی از اتاق فرمان توسعه در آن نهاد خط مشیها و اهداف کوتاهمدت و بلندمدت خود را دریافت کنند؟ اهرمهای نظارتی این اتاق فرمان به چه میزان قادرند جایگاه بالقوهی رهبری را در تضمین اجرای اصول سند چشم انداز بالفعل نمایند؟
خلاصهی کلام آنکه اولاً مفهوم پیشرفت نیازمند یک الگوی مفهومی (13) و شناختی است که قابلیت اجماع تئوریک و نیز تلفیق متاپارادایمهای علمی را با جهان بینیهای اسلامی داشته باشد. علاوه بر این براساس آن مدل مفهومی، لازم است یک مدل اجرایی براساس ظرفیتهای قانون اساسی و جایگاه فرابخشی و فراقوهای رهبری طراحی گردد؛ به گونهای که فرآیند پیشرفت با گذشت زمان نه تنها پاسخگو باشد، بلکه کلیهی ظرفیتهای نظام را به کار گیرد و همهی ارکان جامعه و دولت را نسبت به تحقق اهداف سند فعال، مسئول، توانمند، پاسخگو و بسیج نماید و امکان هر نوع برداشت سیاسی و حزبی را در امر توسعهیافتگی کشور سلب نماید.
پینوشتها
1- هیئت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی.
2- Tran disciplinary.
3- Leo Apostel(1925 - 1995).
4- world view.
5- Worldviews: From Fragmentation to Integration.
6- Competition.
7- Co-operation.
8- wholestic.
9- non reductionist.
10- Process.
11- input.
12- output.
13- conceptual model.
- قرآن مجید
- نهجالبلاغه
1. مطهری، مرتضی. مجموعه آثار.
ب)
1.Abraham, Ralph H. (1981). Dynamics and Self-Organization. In:
F. F. Yates, Self- Organizing Systems: The Emergence of Order. New York: Plenum.
2.Aerts, D.and et al. (1994). Worldviews: From Fragmentation to Integration VUB Press. Brussels
3. Bergson, Henri. (1911). reprint, 1983. Creative Evolution. Lanham. Md: University Press of America
4. Bohm, David. (1980). Wholeness and the Implicate Order.
London. Rout ledge & Kegan Paul
5. Campbell, Joseph. (1968). The Masks of God: Creative
Mythology. New York. Penguin
6. Durant, Will. (1961). The Story of Philosophy. New York. Simon
& Schuster
7. Ereira, Alan. (1991). Message from the Heart of the World: the Elder Brother"s Warning. London. BBC Film Studios
8. Fleischaker, G. R. (1988). Autopoiesis: System Logic and Origins of Life. (Ph. D. dissertation). Boston University
9. Gimbutas, Marija. (1982). The Goddesses and Gods of Old Europe, 7000-3500 B. C. Berkeley. University of California Press
10. Gore, Al. (1992). Earth in the Balance: Ecology and the Human Spirit. Ne York. Houghton Mifflin
11. Gray, Michael W. (1983). "The Bacterial Ancestry of Plastids and Mitochondria". BioScience 33(11)
12. Jaikaran, Jacques. (1992). Lakewood, Colorado: Glenbridge Publishing, Ltd
13. Kaiser, Rudolf. (1991). The Voice of the Great Spirit: Prophecies of the Hopi Indians. Boston. Shambala
14. Kirk, G. S and et al. (1983). The Pre-Socratic Philosophers.
Cambridge. England. Cambridge University Press
15. Korten, David. (1999). The Post-Corporate World: Life After Capitalism. San Francisco. Berrett-Koehler Publishers and Kumarian Press
16. Lappe, Francis Moore and Joseph Collins. (1977). World Hunger: Ten Myths. San Francisco. Free Spirit Press. Institute for Food and Development Policy
17. Lovelock, J. E. (1982). Gaia: A New Look at Life on Earth. Oxford. Oxford University Press
18. Merchant, Carolyn. (1980). The Death of Nature: Women, Ecology and the Scientific Revolution. San Francisco. Harper & Row
19. Odum, Eugene P. (1983). Basic Ecology. Philadelphia. Saunders College Publishing
20. Pearce, F. (1988). "Gaia: A Revolution Comes of Age". New Scientist, 17 March
21. Rifkin, Jeremy. (1980). Entropy: A New World View. New York. The Viking Press
22. Spretnak, Charlene. (1981). Lost Goddesses of Ancient Greece. Boston. Beacon Press
P
23. Teilhard de Chardin and Pierre, Reprint. (1959). The Phenomenon of Man. London. William Collins
24. Xenophon. Reprint. (1979). Recollections of Socrates and Socrates" Defense before the Jury. Translated by Anna J. Benjamin. Indianapolis. Bobbs-Merrill
2. اسناد مرتبط با برنامههای توسعهی جمهوری اسلامی ایران.
منبع مقاله :
&
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}